روز دانشجو در ايران٬ بويژه در چند سال گذشته٬ ادامه تاريخ سابق آن نيست. از نظر تقويمى و کرونولوژيک حتما ميتوان سابقه ١۶ آذر و روز دانشجو را از دوره ارتجاع سلطنتى تا ارتجاع اسلامى ترسيم کرد٬ اما اين "تداوم تاريخى" از نظر تحولات سياسى و از زاويه جنبشهاى اجتماعى بى معنى است. اگر دقت کنيد ميبيند جنبش ملى- اسلامى و ضد شاهى از جناح هاى راست تا چپ آن تلاش دارند اين تسلسل تاريخى روز دانشجو را به کرسى بنشانند. کارى عبث است اما اهداف سياسى روشنى دارد. واقعه شليک به دانشجويان در رژيم شاه در سال ١٣٣٢ و جان باختن سه دانشجو بنامهاى؛ رضوی و قندچی و بزرگ نيا را هم خامنه اى و خاتمى و اسلاميون در حکومت و هم زائده هاى آنها در دانشگاه در هيئت انجمنهاى اسلامى و تحکيم وحدت٬ و هم اپوزيسيون چپ ضد استبدادى و سنتى يک تاريخ مشترک ميدانند. حتى برسر اينکه اين روز مال کيست دعواست. اسلاميون در حکومت و هوادارانشان در دانشگاه تلاش دارند واقعه جنايت رژيم شاه در دانشگاه را به مبارزات ضد استبداد پهلوى جنبش شان ربط دهند و همين پيام را هر سال در دانشگاهها مخابره ميکنند. جريانات چپ سنتى و ضد استبدادى نيز با الصاق يک مارک چپ به اين مبارزات٬ و در واقع بعنوان جناح چپ همان جنبش ضد شاهى٬ همين "تداوم تاريخى" را در دو رژيم تبئين و از آن خود ميکنند. اشتراک هر دو در مخالفت با استبداد و رژيم شاه است و اختلافشان در مناسبات نيروهاى در قدرت و بيرون حکومت در شرايط امروز.
در اين تبئين اگر حقيقتى مشترک براى جنبش ضد شاهى و ضد استبدادى وجود دارد اما همان حقيقت در مورد جنبشهاى ديگر و بويژه جنبش سوسياليستى و کمونيستى صدق نميکند. تاريخ دوره اخير نيروهائى که در دانشگاههاى ايران جلو صحنه آمدند متفاوت است. واقعيت اينست که يک گسست سياسى و تاريخى در دانشگاه اتفاق افتاده است که اين تبئين جناح هاى مختلف جنبش ملى- اسلامى را بى اعتبار اعلام ميکند. برسميت نشناختن همين گسست است که جريانات چپ اپوزيسيون را شريک اين تاريخ جنبش ضد شاهى و جمهورى اسلامى در تبئين ١۶ آذر ميکند. همان افق ضد استبدادى و همان شعارهاى ضد استبدادى که جناحهاى چپ و راست جنبش ملى- اسلامى تکرار ميکند صد البته مبتنى بر اين تداوم تاريخى است که از آن نام ميبرند. حتى اگر وقايع سرکوب دانشگاه در دهه ۶٠ را ادامه جدال جناحهاى چپ و راست اين جنبش فرض کنيم٬ که دقيقا نميتوان چنين حکمى داد٬ اما بويژه از سال ٨۴-٨٣ به بعد اين آرايش سياسى به هم ريخت و روز دانشجو هويت ماهيتا متفاوتى پيدا کرد. اين هويت همان هويت سابق نيست. نيروهاى محرک آن همان نيروهاى متفرقه جنبش ملى- اسلامى با همان افقها نيستند. پديده جديدى است که منشا اجتماعى و طبقاتى و تاريخ فکرى و سياسى خود را دارد.
ترديدى نيست رژيم شاه در سال ٣٢ جنايتى مرتکب شد. ترديدى نيست که جمهورى اسلامى٬ يعنى رژيم نجات دهنده سرمايه دارى ايران از ضربات انقلاب ۵٧ ٬ از همان ابتداى سرکار آمدنش و تا به دانشگاه برميگردد از "انقلاب فرهنگى" عبدالکريم سروش و شرکا تا امروز اين جنايات را در ابعاد بسيار بسيار گسترده ترى ادامه داده است. ترديدى نيست که چپ در جامعه ايران عميقا متحول شده است و همان چپ ملى- اسلامى و ضد استبدادى و ضد رژيمى و پوپوليست دوره انقلاب ۵٧ نيست و به طريق اولى در دانشگاه نيز همان هويت را ندارد. ترديدى نيست که هيچوقت دانشگاه يکدست نبوده و همواره نيروهاى سياسى مختلف و سنتهاى سياسى مختلف در آن فعاليت داشتند. بويژه امروز انواع ناسيوناليستها و قوم پرستها و راستها در کنار اسلاميهاى متفرقه عليه چپ در صف واحدى مى ايستند. حتى بسيارى از چپهاى جديد که از محصولات دگرديسى انجمنهاى اسلامى و شکست دو خرداد بودند٬ از نظر ديدگاه و افق و سنتهاى کار و فرهنگ سياسى٬ اشتراکات بسيارى با چپ ملى- اسلامى دوره شاه در دانشگاهها دارند. اما نيروهاى جديدى هم در صحنه سياست ايران ظهور کردند که مابه ازا آن در دانشگاهها به اين گسست شکل دادند. از زمانى که در بعد علنى و براى اولين بار شعار سرخ "آزادى و برابرى" در کنار شعارهاى آزاديخواهانه و ماهيتا سوسياليستى در روز دانشجو برافراشته شد٬ روزى بود که چپ با هويتى متفاوت ابراز وجود کرد. اين چپ سوسياليست و مارکسيست همان چپ سابق جنبش ملى- اسلامى نيست و خود را در آن تاريخ بدرست شريک نميداند. هيچ دليلى هم وجود ندارد که بداند. برسميت شناسى جنايتى در گوشه اى از تاريخ ايران و هر گوشه جهان به معنى برسميت شناسى کل آن تاريخ بعنوان تاريخ خود نيست. اين چپ در آگاهترين بيان اساسا خود را در تقابل با اين تاريخ و ميراث فکرى و سياسى آن تبئين کرده است. اين چپ نه ادامه جنبش همگانى ضد شاهى است و نه ادامه تحول فکرى "از امام حسين به چگوارا" و يا "از انجمنهاى اسلامى به مارکسيسم- لنينيسم". اين چپ يک محصول جنبش ضد کاپيتاليستى طبقه کارگر در انقلاب ايران و بازخوانى مارکسيسم و کمونيسم کارگرى منصور حکمت است و هويت واقعى آن را در سالهاى اخير همين افق و همين ديدگاه در چهارچوب تناسب قواى مقدور بيان کرده و بروز داده است.
چهار پنج سال گذشته و بويژه ١۵ آذر سال ٨۵ و ١٣ آذر ٨۶ ابراز وجود وسيع اين حرکت متمايز اجتماعى در قلمرو دانشگاه است. اين تاريخ متفاوت را با هيچ چشم بندى سياسى نميتوان به تاريخ "بيش از پنجاه سال" روز دانشجوى جنبش ملى- اسلامى چسپاند. اگر خاتمى و خامنه اى و تحکيم توانستند اين "تسلسل تاريخى" را جعل کنند بقيه هم ميتوانند. عده اى آگاهانه و عده اى سهوا تلاش دارند اين تصوير تسلسل تاريخى جنبش دانشجوئى ضد استبدادى را در دو دوره ارتجاع سلطنتى و اسلامى در ايران بدست دهند. آنها که آگاهانه اينکار را ميکنند يا منفعتى سياسى و طبقاتى دراين تبئين دارند و يا با تبئين هاى رايج جنبش ملى- اسلامى و حکومتيها احساس خويشاوندى ميکنند. در بهترين و خوشبيانه ترين حالت خود را چپى ميدانند که همواره "ضد استبداد" بودند. راست هم ميگويند٬ هويت شان واقعا همين بوده است. آنها که سهوا اين تبئين را تکرار ميکنند يا دچار حسابگريهاى خرد و فرقه اى اند و يا واقعا تفاوتى هويتى و جنبشى احساس نميکنند. گستردگى اين تبئين تا اين حد هست که بخشى از ادبيات "داب" را هم شامل شود. اين بويژه در تقابلهائى که با واقعه ١٣ آذر سال گذشته بروز پيدا کرد خود را بيشتر نشان داد.
١٣ آذر سال گذشته توسط حکومت اسلامى سرکوب شد. ديدبانان ضد کمونيست در روزنامه شرق عليه تحرک کمونيستها هشدار دادند و زنگها را بصدا درآوردند٬ در تحکيم وحدت امثال عربشاهى صداى ناهنجار اين ارکستر را ناهنجارتر کردند. وقتى يورش نيروى سرکوب آغاز شد برخى در اپوزيسيون که هويت خود را در ضديت با منصور حکمت تبئين ميکنند٬ در کمال بى پرنسيپى و زير حجاب "انتقادى" سيگنالهاى امنيتى دادند (آذرين- مقدم) و برخى سرويس اينترنتى دادند (سايتهاى کومله) تا اين نماز وحشت را دسته جمعى بجا آورده باشند. اينها حق دارند بر هويت و "تسلسل تاريخى" روز دانشجو تاکيد کنند. منفعت همه آنها٬ و هر کدام بنوعى٬ در کوبيدن و زدن اين جنبش بود. حکومتيها و اعوان و انصارشان نقش مستقيم و راهنما را داشتند و برخى با نام جعلى "دانشجوى سوسياليست" پشت شان را به "موج" دادند تا بخيال خام خود کسى شوند.
١٣ آذر سال گذشته خالى از اشتباه و نسنجيدگى نبود. بويژه تداوم آن و بعد از سرکوبها دقيقا به سنت همان چپ سابق و روشهاى آماتور پوپوليستى درغلطيد. اما هيچ حرکت سياسى و هيچ جنبشى خالى از اشتباه و ضعف نيست. ١٣ آذر سال گذشته هر ايراد و اشتباه محاسبه و ضعف رهبرى که داشت در عين حال با نقاط قدرت معين همراه بود. بايد کل اين تصوير را ديد و بويژه براى کسانى که ريگى در کفش ندارند حتما بايد اينگونه ببينند. ١٣ آذر سال گذشته يکبار ديگر پرچمى را در صحنه سياست ايران و دنيا برافراشت که با کل اين تاريخ جعلى و ضد استبدادى روز دانشجو متفاوت است. دانشجويان آزاديخواه و برابرى طلب و کمونيست و سوسياليست در اينروز و روزهاى بعد آن درخشيدند. آنها واقعه اى را بنام خود ثبت کردند. سرکوبهاى جمهورى اسلامى و رويدادهاى بعدى را بايد بپاى مسببين آن نوشت. جنبشى که خواهان تغيير است همواره زمين ميخورد و همواره با نقد ميتواند نيرو بگيرد و از زمين بلند شود. کمونيسم در دانشگاه٬ درست مانند تاريخ طولانى جدال طبقاتى٬ با سرکوب از بين نميرود و با سرکوب براى هميشه خاموش نميشود. نقد نقادانه کار کمونيستها و کسانى است که خود را در صورت مسئله شريک ميدانند. اين کار فرقه ها و اپورتونيست هائى که همواره دنبال منافع آنى اند نيست. اما آنها که تلاش دارند با عينک دودى و حجاب در حاشيه امنيتى سرکوب دکانى بپا کنند تا چراغ خاموش خود را به يک تاريخ شير تو شير وصل کنند تنها دارند آب در هاون ميکوبند.
زنده باد عزم و انقلابيگرى کمونيستهاى ١٣ آذر! زنده باد پرچم نوينى که دراين سالها در پهنه ايران رخ نشان داد و ميرود با آموختن از تجارب مبارزاتى سنگرى محکمتر بنا کند! *